بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

رج چل و شیشم



" درد اجباری بی حاصل " دردی که سهم ما نیست..دردی که اجبار میکند با همه ی بغضم برهنه رو به رویت بنشینم و بگویم "شروع کن" تو نگاهت دو دو بزند..بیفتد!! با شرمی اجباری بگویی " نمیتوانم" با تحکمی مردد و اجباری دستت را بکشم روی نقطه ی آغاز همیشگی و باز بخواهم و باز بخواهم..تا خواستن اجباری تو بگذرد ...تا در آمیختگی بگذرد ..تا اجبار لذت بگذرد..تا برسم فقط برسم به لحظه ی رهاییت از سنگینی بغض ها و گره ها...تو سبک شوی و من ارضا.




|> سه ماه ننوشتن خجالت آور است.شما ببخشید!