زنها غم هایشان را خوب بلدند برقصند.قدرت تسکین اش کم از گریه ندارد.رقصیدم،تنهایی،نی ناش ناش همان روز که تو حرف نزدی..اشتها نداشتی..همان روز که صدای بسته شدن در گفت:خداحافظ...!!چشم هایم را بستم و رقصیدم و هر مردیکه ای را تصور کردم الا تو!
سلام بلاخره به روز کردی ولی چرا تاریخ به روز کردنت واقعی نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این چه حس زنونه ایه که تا همسرانمون با ما قهر میکنن ما فقط به طلاق فکر میکنیم و اینکه دیگه زندگی تموم شد و به قول تو یاد هزاران مردک دیگری را میکنیم حتی آن خواستگار چپ و چوله و عجق وجقی که مث میمون بود واسمون عزیز میشه
ههههههههههه
زیاد سخت نگیر!!!مردا میرن تو غار تنهایی شون و ما نباید بهشون گیر بدیم یه جورایی مث همون تقویم رنگی خودمون میشن!!!!!!!
با این پستت دیگر می توانم ارتباط برقرار کنم..ولی رقص من توی مایه های نی ناش ناش نمی باشد رقص من در ما یه های تیتا تارارا می باشد اگه گفتی این می شود کدام رقص؟!....
مینای کولی
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 ساعت 03:03 ب.ظ
گمان می زدم فقط خودم هستم که هر وقت به هم می ریزم هدستم را می چپانم توی گوش هام و انقدر بالاو پایین می پرمو با دیمبل دیمبو گریه می کنم تا آرام شوم!!!! ما زن ها عجب گونه های منحصر به فردی هستیم!!!! با احترام:مینای کولی
من هم اتفاقن دو هفته پیش داشتم نگرانیهایم را میرقصیدم! تو اتاق عمل که بود دیدم هیچ کار دیگه ایم نمیاد، شروع کردم به رقصیدن. خوب هم بود انصافن. راست میگی.
میدونی . چند روز پیش داشتم تخمه (آفتابگردون) میخوردم ( کوفت میکردم ایضآ ) . وسطاش دیگه خسته شده بودم و دلم نمیخواست ادامه بدم ولی دیدی که این تخمه لا مصب خوش خوراک و بد جوابه ! یهو یه دونه تخمه با پوست خوردم که خیلی خوشمزه بود. اصن مزه اش یه جور دیگه بود. با حال بود. انگار حسابی برشته شده بود. نه ! برشته هم نبودا. انگار کمی نرم و نمناک بود. ولی نه نمناکم نبود. با خوردن اون یه دونه تخمه سیر شدم. به امید چشیدن اون طعم مخصوص یه چند تا دیگه رو هم شکستم ولی نه. اون مزه یه چیز دیگه بود. ترجیح دادم دیگه ادامه ندم تا حداقل یه نیم ساعتی مزه اون تک تخمه ِ تو دهنم بمونه.
لا مصب این عشقم مث همین میونه ها. قیافه اش مث همه اس. لباس پوشیدنش مث همه ! حتی کاراش و ظاهرش. ولی برای ما یه طعم دیگه داره. مزه اش با همه اونا/چیزایی که قبلآ تست کرده بودیم و خورده بودیم فرق میکنه. نمیدونم چرا. بدبختی تخمهِ همون یکی هم بود و نمیشد به کس دیگه ای هم بدم تا بچشه تا ببینه همون طعم و براش داره یا نه . . .
این مطلب بی ربط بود ولی دلم خواست اینجا بنویسمش . چیه مُجلیه داداچ ؟
سلام با خوندن نوشته هات بیشتر از زنی دیگر منو یاد زن عاصی انداختی نمی دونم چرا خب معمولا دلیلی برای احساسم ندارم اسمش روشه دیگه احساس و تو از اونایی هستی که فقط کافیه کمی انگیزه ریخت تو قابل از پیش شکل گرفته ت اونوقته که می شه بی اغراق شاید کوهی رو با تو جابه جا کرد هر مردیکه دیگه ای هم که جای مردیکه قصه ت باشه انقدر که تو سرویس می دی انقدر که بی منت و بی درخواست متقابل فقط به لبخندش دلخوشی بی حتی نیم نگاهی در رو به روت می بنده وقت رفتن شایدم می کبه به هر حال تو برو خود را باش جای اینا کمی قوی تر شو کمی خودخواه تر کمی خود بین تر باور کن گاهی وقتا کمی وحشی بودن عزت آدمو بیشتر می کنه و از همه مهمتر مراقب داشته هات باش
سلام دوست من
شرمنده مون میکنی . .
مدتیه شرکت نمیرم و دسترسی به نت ندارم. خونه هم که با این سرعت افتابه ای دایل آپ نمیشه وصل شد.
اینه که این روزا بیشتر شرمنده دوستانم میشم.
در اسرع وقت خدمت میرسم.
هیچ چیز برای من لذت بخش تر از دیدار یک دوست نیست حتی اگه این دیدار و یا حتی خود دوست مجازی باشه.
ایام بکام. مخصوصآ تو این روزای بغض و خفقان
سلام بلاخره به روز کردی ولی چرا تاریخ به روز کردنت واقعی نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این چه حس زنونه ایه که تا همسرانمون با ما قهر میکنن ما فقط به طلاق فکر میکنیم و اینکه دیگه زندگی تموم شد
و به قول تو یاد هزاران مردک دیگری را میکنیم حتی آن خواستگار چپ و چوله و عجق وجقی که مث میمون بود واسمون عزیز میشه
ههههههههههه
زیاد سخت نگیر!!!مردا میرن تو غار تنهایی شون و ما نباید بهشون گیر بدیم
یه جورایی مث همون تقویم رنگی خودمون میشن!!!!!!!
او هم خندید و هر پریچهری را تصویر کشید جز تو
...
انعکاس
تلخی های آشنا.. بی توجهی خیلی خفه کننده ست!
با این پستت دیگر می توانم ارتباط برقرار کنم..ولی رقص من توی مایه های نی ناش ناش نمی باشد رقص من در ما یه های تیتا تارارا می باشد اگه گفتی این می شود کدام رقص؟!....
چه زیبا این زنانگی ها را توصیف میکنی و میبافی
+ لینک شدی !
عجب رج نحسی است این رج 13
گمان می زدم فقط خودم هستم که هر وقت به هم می ریزم هدستم را می چپانم توی گوش هام و انقدر بالاو پایین می پرمو با دیمبل دیمبو گریه می کنم تا آرام شوم!!!!
ما زن ها عجب گونه های منحصر به فردی هستیم!!!!
با احترام:مینای کولی
بافتنی هایت اندازه تن من هم میشه گاهی.
زنها جه یواشکی های مشترکی با هم دارند.
من هم تصور می کنم . هر کسی را ! در هر حالتی که بخواهم !!
اگه زنها قدرت تحمل این همه غم رو نداشتن چی می شد...
eyes wide shut
چقد قشنگ دلتنگیتو می نویسی :)
تن هایی
تنها ثروتم توئی!
من هم اتفاقن دو هفته پیش داشتم نگرانیهایم را میرقصیدم! تو اتاق عمل که بود دیدم هیچ کار دیگه ایم نمیاد، شروع کردم به رقصیدن. خوب هم بود انصافن. راست میگی.
سلام . وبلاگ جالبی بود همه اش رو خوندم رج به رج از رج 13 تا ده و بعد ازاول تا13 . و ...
لینکت میکنم .اگر راضی نیستی بهم بگو
شاد باشی
رنگ دیگری داشت این نوشته ات!..
سلام تمام نوشته هات رو یک جا خوندم،
خیلى زیبا و احساسى مى نویسى، خیلى سهل الممتنع،
ممنونم از این که لحظه هاى زیبایى با خوندن متن هات به من دادى
خوب گفته بودی
از خساست واژه ها و حقارت شان
که
کلمه ها گاه فایده ندارند...
ylihdl.....
غمهایم................
شاید من تا حالا عاشق هیچ مردی نشده باشم...
اما منم خیلی وقتها غمهامو می رقصم...
سلام دوست من !
میدونی . چند روز پیش داشتم تخمه (آفتابگردون) میخوردم ( کوفت میکردم ایضآ ) . وسطاش دیگه خسته شده بودم و دلم نمیخواست ادامه بدم ولی دیدی که این تخمه لا مصب خوش خوراک و بد جوابه !
یهو یه دونه تخمه با پوست خوردم که خیلی خوشمزه بود. اصن مزه اش یه جور دیگه بود. با حال بود. انگار حسابی برشته شده بود. نه ! برشته هم نبودا. انگار کمی نرم و نمناک بود. ولی نه نمناکم نبود.
با خوردن اون یه دونه تخمه سیر شدم.
به امید چشیدن اون طعم مخصوص یه چند تا دیگه رو هم شکستم ولی نه. اون مزه یه چیز دیگه بود. ترجیح دادم دیگه ادامه ندم تا حداقل یه نیم ساعتی مزه اون تک تخمه ِ تو دهنم بمونه.
لا مصب این عشقم مث همین میونه ها. قیافه اش مث همه اس. لباس پوشیدنش مث همه ! حتی کاراش و ظاهرش. ولی برای ما یه طعم دیگه داره. مزه اش با همه اونا/چیزایی که قبلآ تست کرده بودیم و خورده بودیم فرق میکنه. نمیدونم چرا.
بدبختی تخمهِ همون یکی هم بود و نمیشد به کس دیگه ای هم بدم تا بچشه تا ببینه همون طعم و براش داره یا نه . . .
این مطلب بی ربط بود ولی دلم خواست اینجا بنویسمش . چیه مُجلیه داداچ ؟
ایام بکام
نیستی
خیلی وقته
سلام
با خوندن نوشته هات
بیشتر از زنی دیگر
منو یاد زن عاصی انداختی
نمی دونم چرا
خب معمولا دلیلی برای احساسم ندارم
اسمش روشه دیگه احساس
و تو
از اونایی هستی که فقط کافیه
کمی انگیزه ریخت تو قابل از پیش شکل گرفته ت
اونوقته که می شه بی اغراق
شاید کوهی رو با تو جابه جا کرد
هر مردیکه دیگه ای هم که جای مردیکه قصه ت باشه
انقدر که تو سرویس می دی
انقدر که بی منت و بی درخواست متقابل
فقط به لبخندش دلخوشی
بی حتی نیم نگاهی در رو به روت می بنده وقت رفتن
شایدم می کبه
به هر حال
تو برو خود را باش
جای اینا
کمی قوی تر شو
کمی خودخواه تر
کمی خود بین تر
باور کن گاهی وقتا
کمی وحشی بودن عزت آدمو بیشتر می کنه
و از همه مهمتر
مراقب داشته هات باش
زن ها دردهایشان را خوب بلند حل کنند...
زن ها زخم هایشان را خوب بلند بزک کنند
زن ها گریه هاشان را خوب بلند بخندند
...
سلام
مثل همیشه زیبا بود..لخت و بی هیچ دروغی
بهت غبطه می خورم رفیق
وقصه میل های بافتنی که دیگر نمیبافند چیست ؟؟
خیلی جذاب نوشتین ، همه حسهایی که ازش گفتی دوست دارم...
نیستی هنوز
چقدر این رجها شبیه منند و ما
دوست دارم این زنانگیها را
لینکت کردم
بنویس نازنین
اینجا که میام احساس زنانگی می کنم..با همه ی تلخی ها و نامرادی های زن بودن..ولی یه حس لطیف بودن..شکننده بودن
خلاصه ازین زمخت بودن و ژست های مردانه لحظه ای فارغ میشم
درود برتو
کلا ۱۳ رو دوست دارم...عاشق بودنم حس قشنگیه...
رقص اون هم تنهایی حال آدم رو جا میاره حتی گاهی شده من در حین رقصیدن بغض هم کردم اما باز رقصیدم
گفت : مرا بلرزان
گفتم : خود می لغزم