بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

رج پونزهم

 

هیچ کس نمیداند امروز چطور این همه ظرف نشسته را شستم..هیچ کس! 

خوابیده بودم روی زمین،به تو فکر نمیکردم اما به ظرفهایی که سه روز بود نشسته بودم چرا! گریه ام میگرفت از فکر شستن شان..تا اینکه تو آمدی توی ذهنم..فکر کردم به این که شاید شاید شاید تو تا یک ساعت دیگر برگردی..

رج چاردهم

 

اینجوری بغلم نکن! 

بچه دار میشیم!!! 

بچمون هنوز اتاق نداره!خودمونم اتاق نداریم!  

اینجوری بغلم نکن و نگو قد بغلم دوست دارم..که این جوری من میفهمم حد زیادی قد بغل!  

اینجوری بغلم نکن که رویایی برام باقی بمونه!  

اینجوری بغلم نکن که بتونم باهات قهر کنم! 

 

بغلم نکن که تاب بیارم نبودنت رو