بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

بافتنی های یک زن عادی

رج به رج حس هایم را میبافم با کلاف حقیقت..

رج سی و دوم

 

گفتم هرچقدر که روشن فکر باشی،از اصالتت دور شده باشی،روزی مردی می آید که تو را برمیگرداند به اصالتت.حتی اگر آن مرد رهگذر همان روزهایت باشد.

آن مرد می آید و دلت کوچک میشود،بیزاری از حسادت و حسادت میکنی. مالک میشوی و مالکیت طلب میکنی..سند ِبند بند تنت را به نامش میزنی.زن ِقدرتمندت دیروزی میشود،خواب میرود. سایه می طلبی. همه ی زیباییت «غربتاً الی الرجل» می گیرد.. 

گفتم نمیدانم این اصالت تا کی ماندنی ست...اما خوب است آن مرد بیاید و روزگاری را در این آزار شیرین زنانگی کنی و زندگی...

نظرات 52 + ارسال نظر
اصغراقا پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:36 ب.ظ http://asgharagha.blogfa.com

من که چیزی نفهمیدم

مونا شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ق.ظ http://B-tag.persianblog.ir

پایداریش مهمه وگرنه حسش میتونه واسه همه پیش بیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد