" درد اجباری بی حاصل " دردی که سهم ما نیست..دردی که اجبار میکند با همه ی بغضم برهنه رو به رویت بنشینم و بگویم "شروع کن" تو نگاهت دو دو بزند..بیفتد!! با شرمی اجباری بگویی " نمیتوانم" با تحکمی مردد و اجباری دستت را بکشم روی نقطه ی آغاز همیشگی و باز بخواهم و باز بخواهم..تا خواستن اجباری تو بگذرد ...تا در آمیختگی بگذرد ..تا اجبار لذت بگذرد..تا برسم فقط برسم به لحظه ی رهاییت از سنگینی بغض ها و گره ها...تو سبک شوی و من ارضا.
|> سه ماه ننوشتن خجالت آور است.شما ببخشید!
عجب قلمی داری شیطون
مثل همیشه قشنگ زیبا و پرمعنی
وای کجا بودی دختر؟
سلام
خوشحالم که برگشتین
شدم!
با همین پست لنک شدید.
منتظر انتقادات شما هستم.
چقد انتظار کشیدیم !
شما استریت ها رو تا آخر عمر نمی فهمم
قشنگ بود.
متفاوت رج زدی
اما فکر کنم باید بشکافی
بخشیدیم به بزرگواریت بانو...خوش گذشت؟
az khoondane matalebetoon lezzat bordam..
خواندمتان...
بافتنی هایتنان عمق دارد...
تا عمق وجود ادم رخنه میکند!!!!!
نمیشود پوشید باید بلعید!
من درد مشترکم
مرا فریاد کن
مرس خوندمت دوستم
به روزم
چرا نیستی؟
زیبا زیبا زیبا
من اسمشو میذارم عادی سازی !! = قبح زدایی !!
که فقط آدمهای باهوش از عهده اش بر میان !!
عزیزم
روزت مبارک
بهترینها رو برات آرزو میکنم
روزت مبارک
سخت میبافی رفیق !!
خیلی منتظرت بودم.
خدا رو شکر که اومدی.
مثل همیشه، عالی رج زدی...
3ماه ننوشتن و من هر روز سر زدم لاگ تون رو دوست دارم مخوصا مالب خیلی زنانه اش را
ممنون که آى کردی
خوشحالم که برگشتی .
اگه یکم بیشتر کشش میدادی مطلب تاثیر بیشتری میگذاشت.
واقعازیبامینویسی البته من خیلی وقته میخونمت
محشر مینویسی
خیلی خوب مینویسی اما کم
این مطلبت کاملا با احساس من شوخی کرد ...
این نوع تصویرسازی خیلی خاصه !
حسی زیبا و ملموس
۲۷ اردیبهشت در وبلاگ روزمرگی پیامی گذاشته بودی معنی اش را نفهمیدم
همان طور که از اسمت پیداست نوع دیگری هستی
زیباست ......
دیگرگونه نوشتن ، گاهی ، عریانی خاصی به قلم میده
موفق باشی
وای با این حس آشنام
لعنت...
فقط بدیت اینه که خیلی دیربه دیرآپ میکنی بیا دیگه
خب ما عادت کردیم انگار ....به دیر به دیر رج زدن شما ، بانو !
مثل همیشه عاالی .
عالی بود
یه جور فانتزی ایجاد کردی تو ذهنم
اسمش رو میزاری رج زدن
زیباست.
قلمت سنگینه و پر معنی
من که لذت بردم.
سلام َ متن زیبا و عمیقی بود
سلام قلم قشنگی داری اکثریت رج ها رو خوندم ولی زندگی اینقدرم که تصویر کردی سیاه و خفه نیست پنجره ای باز کن پنجره ای رو به عشق ... رو به خدا...
هر چیز اجباری اش بده بجز ...
سلام. جالب بود خیلیییییییییییییی
یو هو یو هو یو هو
درد رو انگار با سرنگ به ادم تزریق میکنی...
این چه وضعیه اخه
محشر بود