همین جا خوابیده بودم روی تخت..چشمهایم را باز نمی کردم..حتی سرا پا گوش نبودم و صدای بودنت را میشنیدم،بازدمت موهای ریخته شده روی گوشم را تکان تکان می داد..دست نزدم اما درشتی اندامت را حس میکردم..پهنی سینه ات!کشیده گی و محکمی ران هایت که رو به من بود..سرم را کشیدم طرف سینه ات...یک لحظه فقط یک لحظه هر چه میشنیدم..حس میکردم..دیگر نبود..چشم باز کردم...فقط لبخند زدم به جای خالیت!فقط لبخند!