خیال !شراب توانایی ست. اما نه آنقدر که وقت لمس کردنش بتواند واقعیت نبودش را از تو بگیرد…لمسش را که به خیال می کشی همه چیز یک پانتومیم احمقانست احمقانه.
زنی دیگر
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 ساعت 03:13 ق.ظ
؛امشب ز غمت میان خون خواهم خفت.....وز بستر عافیت برون خواهم خفت...... .........باور نکنی خیال خود را بفرست ....تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت؛ گاه حماقت تنها راه تداوم است
از وقتی پست و گذاشتی تقریباْ هرروز میخونم روز اول اینجوری خوندمش خیال !شراب توانایی ست. اما نه آنقدر که وقت لمس کردنش بتواند واقعیت نبودش را از تو بگیرد…لمسش را که به خیال می کشی همه چیز یک پانتومیم احمقانست احمقانه. ولی بالاخره امروز اینجوری فهمیدمش خیال !شراب توانایی ست. اما نه آنقدر که وقت لمس کردنش بتواند واقعیت نبودش را از تو بگیرد…لمسش را که به خیال می کشی همه چیز یک پانتومیم احمقانست احمقانه. نه فقط این پست و که اکثر پستاتو ....
گاهی هم تن می دهم به باور ِ این پانتومیم ها یِ احمقانه... وقت هایی که خسته تر از آنم که با واقعیت ِ نبودن ش دست به یقه شوم. زیبا بود بانو... همه ی رج ها زیبایند.
kaamelaan movafegham.
کی حقیقت بوده؟
حتی وقتی هستن ....
می.ف.ه.م.م م م م م م م م م م
به هر حال کاچی به از هیچیه!
اوهوم :|
رج چهلمت مبارک دوست جونم
سلام..از نوشته هات خیلی خوشم اومد...
خیلی باحال بود...از اشنایی باهات خوشحالم...
اسم من اسمونه...به وبلاگ من سر بزن
؛امشب ز غمت میان خون خواهم خفت.....وز بستر عافیت برون خواهم خفت......
.........باور نکنی خیال خود را بفرست ....تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت؛
گاه حماقت تنها راه تداوم است
شما به تا رو پودهای زندگی خود فکر کنید...ما انها را برای شما گره میزنیم... :)
سلام
حق با شماست...ولی آدم های خیال بافی مثل من که مثل کنه به رویاهاشون چسبیدن سعی می کنن تلخی قضیه رو دست کم بگیرن
از وقتی پست و گذاشتی تقریباْ هرروز میخونم روز اول اینجوری خوندمش
خیال !شراب توانایی ست.
اما نه آنقدر که وقت لمس کردنش بتواند واقعیت نبودش را از تو بگیرد…لمسش را که به خیال می کشی همه چیز یک پانتومیم احمقانست
احمقانه.
ولی بالاخره امروز اینجوری فهمیدمش
خیال !شراب توانایی ست.
اما نه آنقدر که وقت لمس کردنش بتواند واقعیت نبودش را از تو بگیرد…لمسش را که به خیال می کشی همه چیز یک پانتومیم احمقانست
احمقانه.
نه فقط این پست و که اکثر پستاتو ....
رج چهلمت بی نظیره عزیزم.
گاهی هم تن می دهم به باور ِ این پانتومیم ها یِ احمقانه...
وقت هایی که خسته تر از آنم که با واقعیت ِ نبودن ش دست به یقه شوم.
زیبا بود بانو...
همه ی رج ها زیبایند.
آره
حق با توئه
منم قبول دارم
تازه شروع کرده ام ولی حرفهای زیادی دارم برای گفتن
خیال مثل حباب است تا دست بزنی می پرد..
سلام...
اولین باره اومدم...
امیدوارم شما هم بیاین تا این رفت و آمد ها ادامه پیدا کنه....
سلام.خسته نباشین. به وب منم سر بزنین. بهم کمک کنید با نظراتتون.ممنون.
چهل شدن شمارش رجهای بافتنیت مبارک
لینکت را در بلاگم...با هیچ چیزی جایگزین نخواهم کرد...
خوشحالم که مثل همیشه...زیبا و گرم می نویسی بانو...
من نفهمید