زیاد وقت ندارم.چیزی تا اتمام وقت نامه نوشتن برای عمو نوروز نمانده.
میخواهم بنویسم هر دوتایمان را عوض کند ...غیر از این باشیم که هستیم..میخواهم ازشان درخواست کنم من زنی شوم که سرم به زندگیم باشد و کاری به کار رابطه ها نداشته باشم..همین که تو باشی شب به شب لباس کار های سیاهت را بیشویم کافی باشد،زنی باشم که راه راضی کردنش یک اخم تو باشد و خاتمه ی همه چیز چشم گفتن من!میخواهم ازشان خواهش کنم تو از همان مردها باشی که همیشه چهار قدم جلوتر از عیالشان راه میرود و من از همان عیال ها باشم که پشت سرت دوان دوان،گاهی هم آب دهن پسرمان را که روی شانه ات خواب رفته بگیرم! میخواهم جای اینکه مثل هفته های اخیر به این فکر کنم نیازت پایبندت کرده به من یا خود من،به فکر داشتن النگوهای بیشتر باشم و شبها خواب ببینم تا آرنج النگو دارم..میخواهم به عمو نوروز بگویم از این همه نبودنت دلم تنگ است..از کتابها که جای تو را پر نمیکنند خسته شدم.مینویسم برایش که تو فقط باشی حتی از آن مردها بشوی که وقتهای سر خوشی چُپُق و قلیان چاق میکنند من هم همان وقت که آتش سر قلیان را سرختر میکنم مدام عشوه گری کنم و تو دست درازی..
وقتی نمانده و چار ه ای هم! من به آنچه بچه ها باور دارند امید دارم...
کی با یه جمله مثل تو میتونه داغونم کنه..؟
عالی تر از اون چیزی بود که انتظارشو داشتم.
mesle baghiye rajhat sade, sadeghane, biriya va dar yek kalam mahshar bud. Eydetan mobarak.
آرام باش نازنین.. زن ایرانی پر است از دردهای اینچنینی..
سال نویی پر از لحظه های تازه و دوست داشتنی برایت آرزو می کنم..
هرچند که مدتهاست که حرفم نمیاد ولی همیشه میام و بت سر میزنم.
کلی حرف دارم باهات ولی یه چیزی هست که نمیزاره...
لحظه های خوبی رو برات آرزو میکنم.
باید دعا کنی زمان برگردد.
یا
باید دعا کنی گذر کنیم از این گذار.
باید
دعا کنی ....
.........
اما به گمان من به دعا و آرزو کردن مشکلی حل نمیشود
امیدوارم همیشه در کنارت باشه تا نیازی نباشه که عمونوروز عوض تون کنه.
مینویسی....
نوشته هات هم نمک روی زخمن هم مرهم!
تو فقط بنویس...
کی میدونه،
شاید یه روز دیدیم سمبل زن ایرانی شدی!
درد های مشترک بین زنان...
فوق العاده نوشتی..
تجربههای نو از من گریزانند
کاااااااملا"باهات هم نظرم!
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام.
سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش,
اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام
....
مهربانیت را شماری نیست
زندگانیت را شمار مباد
عیدت مبارک
عمو یادگار . . .
عمو نوروز . . .
حاجی فیروز . . .
چه غریب چه قریب
آره ...
آره..
راست می گی ..
راست!!!
سال نو مبارک
روزهایت سرشار از شادی و عشق
"من به آنچه بچه ها باور دارند امید دارم..."
عالی بود ...
عیدت مبارک ... کاشکی عمو نوروز یه عیدی خووب بهت بده ...
چقدر این پستت مثل بقیه پستات دلم رو لرزوند و بغض رو آورد به گلوم
دلم خواست بیام تو بغلت و برات اشک بریزم و تو نوازشم کنی ...
تو نمی توانی خودت نباشی...
+ بی بغض باشد بهاران حضورت
تا حالا یک بار چیزی بافته ام، اما آنقدر خاطره عزیز داشت که رج به رج های وبلاگت دلمو بلرزونه.
این واسه تو نیست که..درسته؟
.... آه.. .. ..
وبلاگ خیلی قشنگی داری
مدت هاست که مهمون ساکت وبلاگتون هستمو می یامو نوشته هاتون رو میخونم
واقعا زیباست
موفق باشید
عیدتون هم مبارک
"گاهی می بینید در جمع های کوچک خانوادگی و دوستانه، مردان حتی یک صدم توجهی که زنان به پوشش یکدیگر دارند را، به پوشش و ظاهر زنان ندارند! و آدم گاهی حیران می ماند در کاربرد حجاب (یا اگر حجاب مهم نباشد، آنچه عرف بیش از آن را جایز نمی داند)! که بیشتر برای در امان ماندن از شر حرفهای زنان است، تا مصونیت از نگاه یا احیانا مزاحمت مردان!!
...
اما حالا، بعد از همه ی این برشمردن مصداقها می رسیم به این سوال که چرا؟ چرا ما زنان، خودمان هم دست از سر یکدیگر برنمی داریم؟ چرا اگر جبری هم از بالا وجود نداشته باشد، اگر گشت ارشادی هم نباشد، اگر "منکراتی" هایی هم وجود نداشته باشند، باز هم خود ما زنان این وظیفه ی خطیر را به عهده می گیریم، و اگر لطف کنیم و به خود فرد مذکور مستقیما اعتراض نکنیم، از اینکه پشت سرش از خجالتش در بیاییم ابایی نداریم؟
خیلی ها دلیل این اعتراضها را برانگیخته شدن حسادت زنانه می دانند، که چون زنان میل به جلوه گری دارند (آنهم به طور ذاتی) حضور زنی جلوه گر تر از خود را برنمی تابند، و همین دلیل اعتراضشان است...
من که فکر می کنم جریان کمی پیچیده تر از این حرفهاست، هرچند که این دلیل هم دلیل قابل تاملیست؛ شما چه فکر می کنید؟"
ادرس را ننوشتم؟فقط نوشتم واسه تو نیست؟
بابا من نابغه ام بخدا
بلاگی دیدم بنام بافتنی های یک زن
البته قلمش با تو فرق داشت..فقط کنجکاو شدم
تمام بافتنی های قبلیتم خوندم .ارزش وقت گذاشتن داشت .اینهمه شعور و احساس .خوشبحال شوهرت
این دفعه هم کولاک کردی
هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست. عشقی باشد در دل نه در سر. دلیلی باشد برای زندگی نه روز مرگی
من به انچه بچه ها باور دارند امید دارم...
خیلی دوسش داشتم
به وبلاگ منم سر بزن خوشحال میشم
اگه صیغه نیستی مطمئنم زن دومی...
نمائی از قدیم