همیشه نه..بعضی روزها نبودنش تفاوت بین همه ی مردها را برمیدارد..
بعضی روزها اصلن فرقی ندارد این مردی که دارد نازت را می خرد از چاقیش بیزاری و ریش بلندش حالت را به هم می زند! یادت می رورد که مردت را با کراوات دوست داری..فرقی نمی کند که چطور غذا می خورد..مهم نیست که پا به پای تو فیلم نمی بیند و منتظر چاپ کتاب فلان نویسنده نیست!..یادت می رود که دلت می خواست با مردت بحث کنی،سیاسی،مذهبی،فلسفی..! آنقدر از تو نیست که یادت می رود قدم زدن شبانه و تکیه دادن به شانه اش آرزویت بوده!!دیگر هم غصه ات نمی گیرد که گل خریدن برایت را پول دور ریختن می داند..همه چیز الا جنسیت اش بی ارزش است چون همین کافی ست که می فهمی نگاه کردن به جزء جزء صورتت چشم هایش را قرمز میکند.
پ.ن : دلم میخواد بیام وبلاگتون و حرفاتونو بشنوم..اما واسه به روز کردن همین جا هم از شبانه روز وقت میدزدم!..
پناه بی کسی ها با تو باشد
تمام لحظه های خوب یک عمر
به جز دلواپسی ها با تو باشد
دمت گرم واقعا!!!!!!!!
نوشته هات و دوست دارم اولین باره که اومدم اینجا
لذت بردم...فراوان
ده رج آخرت را از سر میل رشته کردم و دانستم که دیگر هستی
زنی دیگر
چه حس استثنایی میدهد این نوشته های تو به دلم...
عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم.
عاشق این زن عادی هستم.موفق باشی
داغ دلم تازه شد.
من نمی دونم پس اینهمه فیلم رومنس رو از رو چی ساختن.
این همه قصه عاشقانه .
منم در حسرت یک دسته گلم
عقل نداره والا
میلیونی میخره
زورش میاد گل بخره
ای خدا کرمت و شکر
نگاهی که
کوک می کند
این همه ساز ناکوک را...
ایششششششششششششش
گاه یافتن یک وجه اشتراک هم غنیمتیست
سلام.مرسی که سر زدی من قبلا نوشته های شما رو خوندم و لذت بردم.موفق باشید.
با همه وجودم درک می کنم
برای یک لحظه حس کردم این زن غریبه من هستم
من هم یک مردم...
از جنس همان مردهای دیگر...
ولی گاهی وقتها که سری به اینجا میزنم؛ دلم می گیرد...
با خودم می گویم : نکند بانوی من هم مثل این بانو که میل بافتنی برداشته و دارد رجهای تنهایی و دلتنگی اش را می بافد؛ دلش برای مردش تنگ شود؛
دلش تنگ شود ولی مردش؛ گرفتار رنجهای تمام ناشدنی این زندگی لعنتی نفهمد که چه دارد می گذرد...
... دیروز بود که وقتی از جلوی گل فروشی فکسنی سه راه ضرابخانه رد میشدیم؛ آه کشید و گفت :
راستی مرتضی! میدونی که یکسال میشه مه برام گل نخریدی...
نوشتههات رو خیلی دوست دارم
سلام
آدمی اگر ایستد بر بام عشق دستهایش تا خدا هم می رسد............
اینورا هم بیا نکنه منو فراموش کردی...........
منم یه زنم ولی واقعا به نظر منم گل خریدن یعنی پول دور ریختن.
گل میخوام چیکار وقتی همه چی می لنگه !....
خیلی عالی بود.چقدر آشنا بود این حسی که تعریف کردی.اولین بار بود که به اینجا می اومدم اما لذت بدم و اد کردم.خوشحال می شم تو هم سر بزنی
گریه شام سحر شکر که ضایع نشد قطره باران ما گوهر یکدانه شد
تفاوتتون مثل تفاوت مادر و پدرم میمونه!!!حتی ظاهری