هیچ کس نمیداند امروز چطور این همه ظرف نشسته را شستم..هیچ کس!
خوابیده بودم روی زمین،به تو فکر نمیکردم اما به ظرفهایی که سه روز بود نشسته بودم چرا! گریه ام میگرفت از فکر شستن شان..تا اینکه تو آمدی توی ذهنم..فکر کردم به این که شاید شاید شاید تو تا یک ساعت دیگر برگردی..
سلام عالی بود بیا به ما bbc فارسی سر بزن در ضمن اگه از مطالب خوشت آمد روی تبلیغات کلیک کن
هی ظرف های یک هفته نشسته مرا چه کسی بشوید آخر! گریه م می گیرد از فکر ...
من هم همیشه همین فکر و می کنم
ناز قلمت
همین دلخوشی..همین انتظار..همین حرمان
خدایا چقدر دلم انتظار می خواهد..دلتنگی..بیتابی..عشق!
بهتره تو ذهنم یکی واسه خودم خلق کنم..واسش دلتنگی کنم.....بیتابی کنم...
واسش زیبا شوم و بهش وفادار بمونم...کار سختیه ولی از تنهایی که سخت تر نیست..هست؟
قلمت را دوست دارم..ایضا خودت را
برگشت حالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟یا نه؟؟؟؟
تنها ! ظرف شستن است که از یاد میبرد خیلی چیزها را ...
تا نشورن نمیدونن .
مردا رو میگم .
ما که میشوریم ببخشید میشوییم و میدانیم . بعله .
پست قبلیت عجیب روح نواز بود .ظرف شستن که کاری نداره آشپزی و بقیه کارا اشک آدمو در می یاره
این رج ها مثله تکه های یه پازل جذاب اند
خدا کنه از اون پازل های هزار تکه باشه
با اینکه فضا بلاگت خیلی زنونه ست ولی از خوندنشون لذت بردم
چقدر لذت بردم از رج سیزدهم و قدرا قلمت
...یه کمک کوچولو از مرد خونه...
بروزم
حالا راستی
چه جوری این همه ظرفو شستی
فقط با ذهنت
چقدر حسرتتو خوردم...
چقدر خوش به حالته...
عاشق عاشقیم میشم وقتی میخونم نوشته هاتو....
بغض خفم کرد!
چقدر دلم خواس...
چقدر باید صبر کنم...
هی هی من اینجا را خیلی دوست داشتم..خیلی....تو وبلاگ ذیگری توی بلاگفا نداری؟؟؟
چقدر طرز تفکرت جالبه.با یه فکر کوچولو چه نیرویی میگیری.
به این می گن انگیزه ی قوی ;)
عشق همیشه نیروی محرک بوده
همیشه..
انگیزه معجزه میکنه!!!
بر میگرده زیبا
من ایمان دارم که عشق تو برش میگردونه
دوستت دارم
بی دلیل...
سلام.
با اینکه یه مرد هستم(البته اگه خدا قبول کنه) ولی نمیدونم چرا اینقد حسی که داری بهم نزدیکه.البته شایدم ربطی نداره.شاید دلیلش همین عشقی هست که تو نوشته هات موج میزنه.
چقدر نوشته هاتو دوست دارم.
برای اولین بار خوندمت.
بوسسسسسسسسسسس
تقریبا بیشتر بست ه رو خوندم
دامن سبزن با حال بود وروان نوشته بودی
دوست ندارم یه روز بیام تو این وبلاگ و این طراوت را نداشته باشه
حالا که خوبه و لذت می برم از خوندنت
اما قول بده هر وقت حرفی برای گفتن نداری ننویسی
و هر وقت حرفی هست حتما بنویسی
این وبلاگ وبلاگ موفقی خواهد شد
نمیدونم چرا احساس میکنم داری از یه عشق رفته حرف میزنی...
احساس میکنم تنهایی...
نمیدونم...
ای داد بیداد
پس لازم شد یه ماشین ظرفشویی قسطی بخرم :))
چون کامنت اولم که بنوعی سلام و علیک یک تازه وارد بود تایید نشد ، برای رفع سوتفاهم عرض کنم، خواستم بجای گفتن اینکه :چه ویلاگ خوبی دارین و به به چه خوب مینویسید و اینا ، بگم ای کاش که زن سواد نمیداشت !
اگه بد گفتم ، شما ببخشید .ولی ای کاش ...
بگذریم . ممکنه باز هم تایید نشه .
ولی آخه همینجوریش هم پدر در بیار هستین ، وای اگر که بنویسین بعضی چیزا رو ...
آخه اونی که هنوز حتی یکبار نشینده باشد که : اینجوری بغلم نکن که ...
معلومه پدرش در میاد وقتی که همینو میخونه .
البته غرض اونایی که هزار بار و از هزار کس ! اینا رو شنیدن نیس .
منظور فلک زده هایی مث خودمون هس که از دیگران که نعوذ بالله ، از والده بچه هاشونم ، نه دیدن و نه شنیدن .
خوندن که دیگه ابدا و اصلا ....
اینه که میگم ای کاش که سواد نداشته باشد ...
کاش که نتواند بنویسد ...
ای کاش ...
تمام آرامش را در گرمای نفسی که به صورتت میخورد حس کردم... چه زیبا ناتمام خود را تمام او می کنی.
تلاطم زن بودن.. گاهی در اوج گاهی بر موج گاهی هم در حسرت یک همدل و هم کنج!
چرا شعله های قلب این قدر ممتد است؟ این آتش چرا خاکستر نمی شود؟ به من بگو انسان چرا دوست میدارد؟
عشق می آید، می رود... دوباره می آید!!
همیشه پای عـ شـ ق در میان ست!
آب داغ است ..
اشکهایت را می رباید
و
تو بیشتر هق هق می کنی .
خیال با آدم چه ها که نمیکند
راست میگی. وقتی بهشون فکر می کنیم عجیب نیرو می گیریم، شارژ می شیم، سرحال میایم.
چی هست که ما رو اینطور می کنه؟ درون ماست یا درون اونا؟
عزیز
برمی گردد...
ما همه دیوانه هستیم
و با اشک هایمان ظرف می شوییم
وقتی برگشت تبدیل به اسکاچ کنش و باش ظرف بشور!
د ِ . . آخه لعنتی ! تو چرا اینقدر قشنگ مینویسی ؟ هان ؟
میخوای مجبورم کنی برم زن بگیرم ؟؟ بعد بشینی به ریشم بخندی بگی همش سراب بوده ؟؟ هان ؟؟
آخ که اگه بدونی چه حسی میگیرم وقتی میخونمت !!
برقرار باشی و مستدام . همیشه و همه جا و در همه حال !
من واسه همین چیزاست که گاهی با لبختد میرم سراغ ِ ظرفا...
من البته منتظر نیستم.
فقط خیال می بافم. همین.
خیالشون هم قشنگه.
سلام
ایول به قلمت خانومی
بهت تبریک میگم خیلی زیبا می نویسی
امروز اولین باره که خوندمت ولی باور کن آخرین بار نخواهد بود
من بلاگی ندارم که بخوام آدرسش رو بدم همین جوری پیداتون کردم و حیفم اومد که کامنت نذارم.
شاد و خوش و سلامت باشی
برگردی و ظرف هام رو برام بشوری