اینجوری بغلم نکن!
بچه دار میشیم!!!
بچمون هنوز اتاق نداره!خودمونم اتاق نداریم!
اینجوری بغلم نکن و نگو قد بغلم دوست دارم..که این جوری من میفهمم حد زیادی قد بغل!
اینجوری بغلم نکن که رویایی برام باقی بمونه!
اینجوری بغلم نکن که بتونم باهات قهر کنم!
بغلم نکن که تاب بیارم نبودنت رو
نفهمیدم
نفهمیدم چیه پیام این نوشته ات
شاید من خیلی خنگم و شاید آن خیلی پرمحتوی!
شوق آغوش تو کودک صفتم می دارد!
بغلم نکن که تاب بیارم نبودنت رو...
آه...
نبودن...
...
هی فلانی! من تب دارم..آن هم تب تو را...
می دانم! تنها آغوش توست که بی نهایت است! همان گستره ی بی دریغ ِ مهربان ِ گم شده..آغوش توست که مرا بی تاب می کند تا بدین حد که اشک بریزم..گریه به من نمی آید.. گریه به تو هم نمی آید..
آغوش تو..
من مونده ی این تاریخ زدنات هستم
پس بلاخره مراسم آشتی کنون برقرار شد..........و جشن و از این حرفا دیگه...........
عیبی نداره بچه فعلا تا 3 چهار سالگی اتاق نیاز نداره....
سلام
واقعا حد زیادی است قد بغل.
حدش به سمت بی نهایت میره وقتیکه تانژانتشو نزدیک نود درجه بگیری.
باور کن
به این میگن حس
قلمتو خیلی دوست دارم !
نباید برای بغل قانون گذاشت نمیشه محدودش کرد، هرجوری بیاد خوبه.
یعنی بغل آخرش به بچه ختم میشه ؟
همون بچه هایی که وقتی بزرگ میشن میگن : ما حاصل یک هوسیم!
بغل های ت بوی عة شة ق می دهد با طعم خیال!
ولی جوری بغلم کن که گم بشم توی بغلت...
تمام رج هات را خوندم
چقدر خوبه داشتن آغوشی که آرامشت باشه
چه حس نازک غمناکی!
.
.
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم... دوست دارم.......
ببین...یک سالی هست عقد کردم...
عاشق وبلاگت شدم!
چقد ماه می نویسی
لینک شدی
بسی ذوق مرگ شدم وقی دیدم رج چهارده بالاخره بافته شد و بسی بسیارتر دپرس شدم وقتی جمله اخر رو خوندم ... هر چند این رج چهاردهم روخیلی سنگین بافتی و من موندم چندتا رو بود وچند تازیر .... چه میگذرد بر تو ای بانوی بافنده ؟؟ .... شاد باشی
نیستی
سلام...نوشته ها و احساسات خودمه...اما از تاهلم هم نوشتم ...کافیه به آرشیوم نگاه کنی
مرسی که سر زدی...
بهترین بمانی
برای همسرت...برای زندگی ات
و برای خواننده های مشتاق وبلاگت...
...
ذلم خواست یکی بغلم کنه ;)
زود زودتر آپ دیگه
فوق العاده بود..مثل همیشه....
میبوسمت و بغلت میکنم محکم..و قول میدم که از بیخ زنم:)
لینک شدی
خوب بود
قشنگ بود ومعصومانه نوشتی.
به توصیه دوست عزیز از وبلاگ بوی خوش زن خدمت رسیدم . لحنتان و صراحت لهجه را دوست دارم . فکرتان هم غنی مینماید . چند پست آخر را خواندم . با افتخار لینکتان میکنم که در فرصتی ، رخصتی بگیرم و باز خدمت برسم .
به دوستان عزیز:
اصلا نمیشه تعمیم داد..نمیشه نسخه ی عشقو واسه همه یکجور پیچید....
هر ادمی زندگی اش چون کتابی از پیش نگاشته شده است..بعضیا کتابای ساده ی عاشقونه با یه دنیا مهربونی و نیاز به عشق ورزی و تیمار محبوب...بعضیا هم نه!
دلم گرفت وقتی تو یکی از پست هات دوستی گفت مادرم چون تو نبود!!!!!
باید برای زنی که عشق را تجربه نکرده یا فراموش کرده و سختیها چنان بر او تنگ کرده کا دنیا را که مهرورزی را از یاد برده دل سوزاند....شما بر کسی که نمیبیند سخت نمیگیری..از حرمانش دلتنگ میشوی و رحم می اوری بر او..
خلاصه با اون کامنت دلم گرفت
این همه احساس در تو !!!
خوش به حال محبوبت
سرشار از حس طراوت و دلدادگی بود عزیز.
من بغلی میخوام که به اندازه تمام نبودنهاش باشه... طوری که وقتی بغلم کنه تمام دوریهارو از یادم ببره..تمام لحظه های تلخ رو از ذهنم دور کنه...
خیلی عالی نوشتی.. لذت بردم
خیلی دوست داشت بغش کنم . ۶ ماهه که رفته ........
جالب بود!
من رازتو فهمیدم خانوم...تو زن دومشی
می ترسم این تبلیغ برا شوهرت مشتری پیدا کنه